محل تبلیغات شما
فنجان قهوه اش را ریخت مقابل شومینه روی میزش نشست ساعت شنی۱۰ساله را که مدتی بود از کار افتاده بود را برگرداند ولی این بار نه برای شمارش ادامه زندگی اش بلکه برای باز گذشت به تمام آن ۱۰سال. تمام حرفهای نگفته اش لای کلّی از کاغذهای مچاله اش که بیشترین کلمات نمایان از لابلای آنها " دارم" و‌"ندارم" بود، پیدابود. هیزم شومینه رو به اتمام بود نمیدانست برای گرم ماندن باید از" دارم"ها شروع می کرد یا از "ندارم" ها!

انگشتان کاکتوسی..

ساعت شنی ۱۰ ساله..

اش ,ندارم ,ها ,شومینه ,ساعت ,تمام ,ندارم بود، ,و‌ ندارم ,دارم و‌ ,آنها دارم ,بود، پیدابود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دوستداران پامرانین